جدول جو
جدول جو

معنی راه انداز - جستجوی لغت در جدول جو

راه انداز
وسیله، کلید یا برنامه ای که دستگاهی را به راه می اندازد
تصویری از راه انداز
تصویر راه انداز
فرهنگ فارسی عمید
راه انداز
(کلید راه انداز) در هواپیمای باتری دار پس از آنکه کلید برق وصل شد از کلید راه انداز استفاده می کنند و آن دستگاهی است مرکب از چند چرخ دنده و یک دینام که بطور مصنوعی گردش میکند و پس از دور برداشتن بوسیله کلید دیگر موسوم به) درگیر (دستگاه راه انداز را بموتور وصل میکنند و بدین وسیله موتور روشن میشود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

وسیله ای بیلچه مانند از جنس فلز یا پلاستیک برای برداشتن خاک روبه، خاکستر و مانند آن، جایی در بالای قلعه و حصار برای ریختن خاک و سنگ بر روی دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست انداز
تصویر راست انداز
آنکه تیر را درست به نشانه می زند، تیرانداز ماهر، برای مثال ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز / همه باریک بین و راست انداز (نظامی۲ - ۱۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه انجام
تصویر راه انجام
قاصد و پیک
مرکب
اسباب سفر، لوازم مسافرت، توشه و لوازم سفر، زاد و راحله، سامان سفر، ساز راه
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
قمارباز
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ره انجام. کنایه از اسب. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). کنایه از هر مرکب عموماً و اسب خصوصاً. (ارمغان آصفی) (بهار عجم). مرکب سواری. (ناظم الاطباء) (از برهان) (ازنظام). اسب و استر و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکب. وره انجام نیز گویندش. (شرفنامۀ منیری) :
ماه تا ماند به زرین نعل راه انجام او
نعل راه انجام اورا شکل پر گیرد ز راه.
سوزنی.
، بعضی بمعنی قاصد گرفته اند. (از انجمن آرا) (رشیدی). قاصد و شاطر و پیک. (ناظم الاطباء). قاصد و پیک. (آنندراج). شاطر و پیک. (برهان) ، اسباب و مایلزم سفر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از نظام) (از انجمن آرا). و رجوع به ره انجام شود
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ / دِ)
سایه اندازنده. سایه گستر. سایه افکن: پرورق، بسیار شاخ و انبوه مانند کوهی سایه انداز. (ترجمه محاسن اصفهان ص 40).
جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجا
سایه انداز همای چتر گردون سای دوست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دعویهای بزرگ و بی اساس. لافهای گزاف. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قماشی که برای احترام بزیر پای بزرگان اندازند. هدیه ای که عروس را گاه درآمدن ب خانه دامادپیش کشند از اسب و جامه و چیزهای دیگر:
بپای انداز حمدت کارجمند است
زبان تا دل پرند اندر پرند است.
نوعی خبوشانی.
نیست معلوم صراطت بجز از پای انداز
چون قیامت که بود برهنگی بر تن زار.
نظام قاری.
سرم جز رخت پای انداز و جیب خلعت تشریف
دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد.
نظام قاری (دیوان البسه).
رجوع به پاانداز شود
لغت نامه دهخدا
(فَ بَ تَ / تِ)
که مستقیم افکند. مقابل کژانداز، آنکه تیر مستقیم بنشانه رساند. که مستقیم بر هدف زند. کسی که تیر را بهدف بزند. مجازاً تیرانداز قابل:
ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز
همه باریک بین و راست انداز.
نظامی.
، صفت گستهم فرزند نوذر از پهلوانان داستانی ایران باستان: دیگر پسر نوذر بود پدر طوس و گستهم راست انداز. (مجمل التواریخ و القصص ص 27)
لغت نامه دهخدا
(نِ گَهْاَ)
عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج) :
من و نظارۀ خشتی که از بیگانه خوئی ها
در آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آنکه با عراده جنگ کند و بدان سنگ اندازد: بانصر و بوالحسن خلف با عراده انداز گفتند پنجاه دینار و دو پاره جامه بدهیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 473). غوری عراده انداز زر و جامه بستد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 474)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پا انداز
تصویر پا انداز
فرشی که در دو سوی در ورود اطاق می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب انداز
تصویر قاب انداز
بجول انداز، منگیا گر منگی کسی که باقاب بازی کند، قمار باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه اندازی
تصویر شاه اندازی
خودپسندی، لاف و گزاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خار انداز
تصویر خار انداز
نوعی خارپشت که خارهای خود را مانند تیر اندازد قنفذ
فرهنگ لغت هوشیار
بیلچه ای دارای دسته کوتاه که از حلب آهن مس و نقره سازند و بدان خاکروبه و خاکستر و غیره بدور اندازند، سنگ انداز برج و قلعه و حصار، ساحر جادوگر، آنچه که در آن خاک ریزند خاکریز، پارچه ای که دور سایبان و شامیانه کشند
فرهنگ لغت هوشیار
توف انداز مامور پرتاب رعد:) رعد اندازان رعداندازی در گرفته (ظفر نامه یزدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه انجام
تصویر راه انجام
اسباب سفر (عموما)، مرکب سواری مرکوب (خصوصا)، قاصد پیک
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی از ساحل یا بندرگاه یا منزلی که چاروا داران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود را از ستور فرو گیرند، محل تخلیه بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای انداز
تصویر پای انداز
پارچه ای که برای احترام به زیر پای بزرگان پهن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو انداز
تصویر رو انداز
آنچه که به هنگام خواب بر روی خود اندازند مقابل زیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال انداز
تصویر فال انداز
مروینش کت پیشگوی اختری کندا فالگیر طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال انداز
تصویر فال انداز
فالگیر، طالع بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاه اندازی
تصویر شاه اندازی
خودپسندی، لاف و گزاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه انجام
تصویر راه انجام
اسباب سفر، مرکب سواری، پیک، قاصد
فرهنگ فارسی معین
بیلچه ای دارای دسته کوتاه که از فلز یا پلاستیک سازند و با آن آشغال و غیره را به کمک جارو جمع کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه اندازی
تصویر راه اندازی
تاسیس
فرهنگ واژه فارسی سره
ازدحام، ترافیک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طالع بین، فال بین، فالگو، فالگیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ دیدن خاک انداز در خواب، نشانه آن است که وظیفه ای دشوار اما دلپذیر را به عهده خواهید گرفت. 2ـ دیدن خاک انداز شکسته در خواب، نشانه آن است که آرزوها و خواسته هایتان بی پاسخ خواهد ماند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از راه اندازی مجدد
تصویر راه اندازی مجدد
Reactivation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راه اندازی کردن
تصویر راه اندازی کردن
Boot, Launch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راه اندازی مجدد
تصویر راه اندازی مجدد
реактивация
دیکشنری فارسی به روسی